سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مردمان را روزگارى رسد بس دشوار ، توانگر در آنروز آنچه را در دست دارد سخت نگاهدارد و او را چنین نفرموده‏اند . خداى سبحان فرماید « بخشش میان خود را فراموش مکنید . » بدان در آن روزگار بلند مقدار شوند و نیکوان خوار ، و خرید و فروخت کنند با درماندگان به ناچار و رسول خدا فرموده است با درماندگان معاملت مکنید از روى اضطرار . [نهج البلاغه]
حدیث نی
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» دیگه چه خبر؟ (1) گزارشی از وضعیت یک جانباز و فرزندشهید

دیگه چه خبر عنوان مجموعه ایست که منبعد ازرسیدگی به وضعیت ایثارگران(رزمندگان . آزادگان . جانبازان . خانواده معظم شهدا) به محضرتان تقدیم خواهدشد ! این اولین قسمت ((دیگه چه خبر؟)) تقدیم بشما عزیزان که منتظریم ما را راهنمائی بفرمائید و همچنین در خبررسانی و ارسال مطلب مارا هم کمک کنید . بنابراین هرهفته مطلبی را بعنوان دیگه چه خبر تقدیم شما عزیزان خواهیم کرد در ضمن تنها نقد نیست که مطرح خواهد بود بلکه ازکارهای خوب مسئولین هم خواهیم نوشت و این مطلب یکطرفه نخواهد بود ! اسفندماه 1389 بود که به تبریز مسافرتی داشتم و سالگردشهدای عملیاتهای بدر و خیبررا دوست داشتم در تبریزو درکنار دوستان همرزمم در لشکر 31 عاشوراکه مدتی بوداصرارفراوان داشتند که چندروزی را درکنار هم باشیم سپری کنم . به تبریز که رسیدم اول ازهمه به گلزاروادی رحمت(برسرتربت هزاران همرزم عرش نشین شهیدم)رفتم و ساعاتی را با خانواده و دوستان در کنار عرش نشینان سپری کردم با اینکه هواسردبودو هوای سرد برای ریه هایم مثل سّم بود ولی در کنار شهیدان نه تنها سردی هوا را احساس نکردم بلکه بلطف شهیدان مشکلی هم پیش نیامد . در میان تربت شهدا که میگشتم به یکباره یاد شهیدحجت الاسلام والمسلمین سیدمجتبی ایزدخواه(ره) افتادم و بلافاصله به فرزندجانبازش حاج سیدمرتضی که ارتباط داشتیم زنگ زدم و به اصرار ایشان قرارشد به منزل ایشان هم برویم و دیداری تازه کنیم ! در دیدارم با خانواده شهید و فرزند65%جانبازش(حاج سیدمرتضی)به وضعیت اسفناک جسمی و روحی او پی بردم و ماحصل این دیدار خیلی برایم زجرآوربود ! برایم نقل کرد که : برای درمان زخم پاهایش بنیاد هیچ کاری براش انجام نداد و سپاه برای معالجه به تهران اعزامش کرده بودو آنجا فرصتی پیداکرده بود تا برود پیش آقای زریبافان(رئیس بنیادشهید و امورایثارگران)و طرح مشکلاتش را بکند که در استان نتوانسته بودندحّل کنند ! و از در که وارد میشود و برخورد منشی جناب آقای رئیس را که می بیندکه به سر یک فرزند شهید دیگرفریادمیزند : من چکارکنم که تو فرزندشهیدی ؟ برگشته بود و از آنروز اوضاع روحیش بسیاروخیم تر شده بودو کنج غربت و عزلت گزیده بود ! ماحصل گفتگوی دردناک ما با ایشان برای حقیر بسیار درناک بود و هضم آن دردناکتر !! با اینحال سعی کردم مطالبش را برایتان بنویسم !

روحانی جلوتر از همه نشسته شهید حجت الاسلام والمسلمین حاج شید مجتبی ایزدخواه      

حجت الاسلام والمسلمین حاج سید مجتبی ایزدخواه مجاهدشهیدی که از سال 1342دست بیعت به امام راحل داده بودآنهنگامی که نام خمینی جرم بود او مقلد خمینی بود و سپس در عملیات والفجریک ودر کربلای فکه موقعی که در کانال(معروف قتلگاه فکه) من حقیرمجروح شده وجامه جانبازی پوشیدم ، او دلاورانه از کانالی که صدها شهید و مجروح افتاده بود دفاع کرد ! اگر شناخت قبلی از آن شهید نداشتم و صبح دو روز قبل از شهادتش برایم نقل نکرده بوده که : خواب دیدم مادرم حضرت فاطمه زهرا(س)سر مرا به زانویش گرفته بود و از سرم خون می آمد و مادرم (مادرسادات)به من تبریک می گفتند ، ودرآن حال به حضرت سیدالشهداامام حسین(ع)مکررسلام میدادم ، فرمودند : بزودی به دیدارمان نائل میگردی فرزندم ! آن شهید وقتی باشوق بسیاراین خواب را برایم نقل کرد و سپس اضافه کرد که : برایم مسجل شده که جام شهادت را دراین عملیات مینوشم ! درک آنشهیددر لحظاتی که ما همگی در کانال(قتلگاه فکه)مجروح و شهید افتاده بودیم و آنشهید با حس مسئولیت تمام باآرپی چی و تیرباراز کانال دفاع میکرد بیهوش شدم ! نمیدانم که چقدر بیهوش بودم ولی وقتی بهوش آمدم حاج سید مجتبی مجروح شده بودند و باآن حال دفاع میکردند، از طرفی صدای تانکی بگوش میرسید به هر زحمتی بود بلندشدم اسلحه ام را اعصای دستم کردم تانک نبود پی ام پی تدارکات خودی بود به صدای شلیک حاج سید مجتبی متوجه کانال شده بودند اوناهم با عراقیها درگیرشدندو یکباره آتش مهیب انفجار توپ مستقیم تانک عراقی همه چیز رو عوض کرد و دلسوختگان را عاشورائی کرد ! دود و گردو غبارکه خوابید حاج سید مجتبی را غرقه درخون دیدم خودمو سینه خیز به هر زحمتی بود به طرفش کشاندم و سرم را به کنار سرش نهادم و نجوای مناجات زیبایش روحم را آلایش داد و او هم به خیل شهیدان کربلای فکه پیوست در حالیکه دلاورانه جنگید ! بچه های تدارکات که باپی ام پی آمده بودند با توکل برخدا تانک عراقی رو منهدم کردند و دویدند بسوی کانال و از مجروحان قسمتی را انتقال دادندبه داخل نفربرو سپس تا آمدند سراغ من که از شدت خونریزی ضعف شدیدی برمن مستولی شده بود با اشاره به حاج سیدگفتم که اونو انتقال دهید ! ولی من از شدت ضعف بیهوش شدم . حاج سید مرتضی از چنین شهیدی برایم یادگاربود !

او قبل از شهادت پدرگرامیش جامه جانبازی برتن کرده بود و پدرشهیدش او را برای خویش افتخار میدانستند و بارها سفارش اورا میکردند. حال فرزند چنین شهید بزرگواری با مشاهده بیمهری و کم لطفی بنیاد و عده ای بیخبر از سلوک ایثار و ایثارگری فراموش شده است !  حال از فرزندشهیدی میخواهم سخن بگویم که خود جانباز65%است و از سرداران آذربایجان که مورد بیمهری و فراموشی قرارگرفته است ! حاج سید مرتضی مردباتقوا و بسیارولایت مدار که برای ولایت همیشه حاضراست جان خویش را فداکند آنهم با این تن زخمدار !  حاج سید مرتضی یک پایش در جنگ چطوری مجروح شدکه بسیاری ازپزشکان برای قطع کردنش آماده میشدند که با عمل موفقیت آمیز پرفسورشرابیانلو نجات میبابد ولی یک پایش کوتاه است و بدلیل اصابت ترکش به سر دائماً تشنج میکند و داروهای ضد تشنج هم غالباً افسردگی آور است ! بنابراین در طول مدت سی سالی که دائماً داروهای ضدتشنج و اعصاب وروان مصرف کرده است بر افسردگی اش افزوده شده است و اینک به افسردگی مزمن دچاراست ! از حاج سید مرتضی که اینگ گوشه گیرشده است ! می پرسم که : چرا به بیرون نمی آیی تا نفسی تازه کنی و از کنج غربت خویش کمی دوری کنی ؟ میگوید : حاجی جون ! من وسیله که ندارم بنیاد وسیله نقلیه(خودرو)را برای جانبازان 70درصد تدارک دید اگر منهم 5 درصد اضافه داشتم امروز وسیله ای داشتم تا به روستایی پناه ببرم ! میگم : حاج سیدمرتضی چرا روستا ؟ جواب میدهد : به شهر بروم که این ناهنجاری هارو ببینم؟ این بی حجابی هارو ؟ حکایت دستشویی رفتن حاج سید مرتضی برای یک وعده ، برای خوددردهای عجیبی دارد ! عمریست که آرزوی یکبار راحت دستشویی رفتن را دارد که شاید آرزوی دست نیافتنی باشد ! با داروهای اعصاب و روان روزها را به خواب میگذراند و موقعی هم که بیدار است دردهایش امانش را می برند !                                                                                     راستی شعارندهیم  ! شما فکر می کنید که چقدر اینطور می توانید زندگی کنید؟

 

برادرعزیز جناب آقای زریبافان ! شما که خود را خدمتگزاراین ایثارگران میدانید چقدر به دردهای حاج سیدمرتضی و امثال ایشان واقفید و چقدر به درددل آنها گوش داده اید ؟ آیا واقعاً وقت کردید که یواشکی بدون تشریفات به دیداراین دلاوران و خانواده معظم شهدا نائل گردید و یا اینکه مدیران استانی وشهرستانی تان برای شما جانبازان وایثارگران بیدرد را انتخاب میکنند و آنها هم برای شما مدیحه سرائی می کنند؟ آیا واقعاً نمیدانید که در سفرهای خودتان اثارگران را برای دیدارتان گزینش میکنند و آنانیکه این مدیران چسبیده به میزهای ریاست انتخاب وبرای شما مهیا می کنند ؟؟؟ بیاید برای رضای خدا وقتی را مقررکنید که بدون دغدغه ایثارگران بدون گزینش شما را ملاقات کنند و دردهایشان را به نامحرمان نگویند بلکه بشما بگویند و می دانیدکه این مدیران عزیزاستانی اگر مشکل ایثارگر را حل میکردند به شما مراجعه نمی کردند ؟ آنها عاشق روی زیبای شما نیستند ! درد آنها رو بسوی شما روانه میکند و شماهم وقت ویژه ای به آنها بگذارید و پدرانه به حرف دلهای آنان گوش کنید ! بگذارید تا چشمانشان براحتی بدیدارمهرویتان منّورگردند ! چگونه باید گفت که مسئولان بنیاد مسئول درمان و رسیدگی به این عزیزان است و غالفند و گاهی جلسات و کنفرانس های مکرر به غفلت آنان می افزاید ؟   دیشب حاج سید مرتضی زنگ زده بود تا جویای حالم شود و درمیان سخنانش از بی مهری های بنیادشهید و امورایثارگران و فتنه های اخیر گفت : حاجی دیگه خسته شده ام ! دعا کن که عاقبت بخیر شوم به خیل شهدا بپیوندم . سعی کردم دلداریش دهم و به اجری که بخاطراین دردها متحمل شده نصیب اش میشود گفتم ! ولی در جوابم گفت : خودت از حقوق جانبازان بسیجی که باخبری من سه فرزند 2 دانشجو و موقع ازدواج رسیده دارم و یک دختر دبیرستانی ، که با این حقوق ناچیزی که بنیاد میدهد شرمنده اهل و عیال خویشم و از طرفی هم جسم بیمارم برای خانواده ام مایه عذاب است ! و در آخر حرفی زد که قسمم داد بنویسم : آقاجان حضرت امام خامنه ای عزیز! تمام جان بیمقدارو ناقصم فدای شما ! منافقین به بنیادشهید رسوخ پیداکرده اندو هرچه میخواهند میکنند و انتقام خویش را از خانواده شهدا و ایثارگران با سنگ اندازی به کارآنان انجام میدهند ! ما تابع ولایت مطلقه فقیه ایم ولی اگر امرشود پرونده هرتک تک این از خدابیخبران را رو میکنیم ؟! و اگر سکوت کرده ایم فقط بخاطر ولایت فقیه و نظام اسلامیست که حفظ آن از اوجب واجبات است !  بیائید حاج سید مرتضی ها رو درک کنیم نه حاج سید مرتضی را ! حاج سید مرتضی حال وخیمی دارد و دارد پر می کشد برایش دعا بکنیم و برای حاج سیدمرتضی هاهم دعاکنیم که دعا اسلحه مومن است ! حاج سید مرتضی پایش را داد تا جامعه ما سرپا باایستد و پدرشهیدش حجت الاسلام والمسلمین حاج سیدمجتبی ایزدخواه جانش را داد تا ما جان بگیریم واینهمه پیشرفتهاو امنیت این کشورمدیون این شهیدان و سردارجانبازحاج سیدمرتضی است وجود اینان را قدر نهیم و مسئولان محترم در هر فرصتی سری به دلاوران بزنند که این عزیزان غریب واقع شده اند ! حال شما را دعوت میکنم به مطالعه وصیتنامه حجت الاسلام والمسلمین حاج سیدمجتبی ایزدخواه پدرگرامی جانبازعزیزحاج سیدمرتضی ؛ که در وصیتنامه خویش هم دغدغه فرزندجانبازش را دارد ! در حالیکه موقع شهادتش دخترش (خدیجه)3سال بیشترنداشت ! تا بحال جرات نکرده ام نام خدیجه را بزبانم جاری نمایم چون نام خدیجه مرا به یاد سفیرسه ساله حضرت اباعبدالله الحسین(ع)می اندازد که شهادت پدر و عموها و برادرانش را به چشم خویش دید و تازیانه های اسارت را هم برتن خود به یادگار گذاشت و در فراق پدربه خرابه شام بزنجیرکشیده شد و به عشق آتشین پدر و ولایت پروانه وار سوخت و جاودانگی قیام حسینی راثبت کرد ! حال خدیجه هم از خاندان رسالت و امامت است و به ولایت فقیه بوصیت پدرشهیدش پایبند !                                                    

وصیتنامه پاسدارشهید حجت الاسلام والمسلمین حاج سید مجتبی ایزدخواه 

 اناالله وانا الیه الرجعون  

ولاتحسبن الذین قتلو فی سبیل الله امواتا بل احیاء عندربهم یرزقون                                                  

با سلام به رهبر کبیر انقلاب اسلامی حسین زمان ، ابراهیم بت شکن خمینی کبیرو با سلام به روان پاک شهیدان گلگون کفن راه آزادی از صدراسلام تا به امروز و خصوصا شهدای جنگ تحمیلی که از جان و مال خود گذشتند و اسلام را نفروختند و از میهن اسلامی خود دفاع کردند و با سلام به خانواده های شهیدان که فرزندپاکدامن را تربیت کرده و به اسلام هدیه کردند و با سلام به شما ملت شهید پرورایران .میخواستم چند کلمه ای وصیتی بنویسم والبته من کوچکترازآنم که برای که برای شما وصیت کنم :   اولا وصیت حقیر اینست که ملت وحدت خودرا حفظ کرده وبا تقوا وپرهیزکارباشند ، فقط ، فقط وحدت کلمه وتقوااست که شما را به پیروزی رسانده وثانیا اینکه در شهادت من خانواده ام اصلا هیچ ناراحتی به خود راه ندهند واگر شهادت به بنده حقیر وگناهکار نصیب شد خواهش میکنم که خانواده ام برای من دورکعت نماز شکرانه بخوانند وخدا را شکر کنند امیدوارم خانواده من مثل زینب وارصبرکنندچون اگر صبرنداشته باشید خدای نکرده در قیامت نزدحضرت زینب(س) عمه عزیزم سرافکنده خواهید شد چون آنموقع عمه ام تحمل 72 شهید را نمود شما هم مثل زینب باید صبرکنید . خداوند با صابرین است که (ان الله یحب الصابرین) صبرتلخ است ولیکن عاقبت میوه شیرین دهد وپر منفعت ثالثا شما پسرانم از خواهرانتان خوب مواظبت کنید . مخصوصا خواهرتان سیده خدیجه دخترسه ساله ام را . واز طرف بنده ناراحت نباشید چون وظیفه دینی ماست که در راه خدا ودین مقدس اسلام ومیهن عزیزمان دفاع کنیم ونیز پسرم سیدحسین وقتی که اسلحه من برزمین افتاد اسلحه من را برداشته وبمیدان هجوم آورید انشاالله با کمک خداوند منان ما حتما کربلارا آزادخواهیم کرد . وشما هم بخاطر رضایت خداوند به قدس میروید ودر آنجا با سایر همرزمان با اسرائیل جنایتکار می جنگید که خداوند با جهادگران است ودر نهایت یک روز روزه دارم که شما آنرا بگیرید ، که آنرا ملاقات پسر جانبازم به تهران رفته بودم همین و از برادر مجروحتان پسرانم ، یعنی سید مرتضی مواضبت کنید زیرا آن جانباز انقلاب را به خاطر اسلام من داده ام .  به امیدپیروزی حق برعلیه باطل و به امیدنابودی صدام وصدامیان  / حسین حسین شعار ماست . شهادت افتخا ر ماست . خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار / مرگ بر امریکا و شوروی و اسرائیل / امریکا امریکا تو با سلاح جنگی /  ما با سلاح ایمان بجنگ تا بجنگیم 

والسلام علی من التبع الهدی حاج سید مجتبی ایزدخواه خلجانی   16/1/62

اینبار به دیار شهیدان حمید و مهدی باکری ، مرتضی یاغچیان ، شفیع زاده ، علی تجلائی و ........ آذربایجان سفرکردیم شاید خدا نصیبمان کرد تا به دیار شما هم سفری کردیم و از احوال شماهم جویا شدیم انشاالله . البته الویت رو به آسایشگاههای جانبازان خواهیم داد !  روح مطهر شهدا را با یک صلوات شادکنیم .

هرگونه استفاه از این مطلب با ذکر ماخذ(جانبازربذه نشین) بلامانع است !

  

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » احمد . فرهنگ ( یکشنبه 90/2/18 :: ساعت 4:0 صبح )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

یا امام عصر(عج)نمیدانم تبریک مولود حضرت بابات رو بگم یا تسلیت ای
میلاد مسعود شفیعه روزجزا حضرت فاطمه زهرا(س)و روز مادر بر مادران
خرمشهر مهد مقاومت و آزادگی مردم دلاور ایران
دلیل موفقیت شما در چیست؟
نامه ای برای بابای دلاورم ! (جوابیه ای برای نامه بابا از دختر در
دیگه چه خبر؟ (1) گزارشی از وضعیت یک جانباز و فرزندشهید
دوستان لطفاً برای بابام دعا کنید !
نامه ای به دخترم فاطمه !
پیامک دردناک برادررزمنده و جانباز شیمیائی گرگانی !
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 1
>> بازدید دیروز: 4
>> مجموع بازدیدها: 19839
» درباره من

حدیث نی
مدیر وبلاگ : احمد . فرهنگ[16]
نویسندگان وبلاگ :
فاطمه . فرهنگ (@)[0]

امیر . ابولحسنی (@)[0]


سلام . حقیر جانبازی غربت نشین(ربذه) که بیشتر عمرخود را با دردها گذراندم و اینک قلم را سلاح مبارزه با زر و زورمداران انتخاب کرده ام . به شما خیر مقدم عرض میکنم . خوش آمدید!

» پیوندهای روزانه

پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری . حضرت آقا [1]
پایگاه اطلاع رسانی ریاست جمهوری اسلامی ایران
پژوهشکده مهندسی و علوم پزشکی جانبازان
بنیادشهید وامور ایثارگران انقلاب اسلامی [2]
پایگاه فرهنگی گنبدطلائی امام رضا(ع) [1]
سردارشهیدحاج محمد ابراهیم همت [1]
درگاه ملی خدمات الکترونیکی ایران
وبسایت شهدای سرزمین پاک ایران
سبکبالان(تخصصی دفاع مقدس)
خاطرات یک بسیجی زمان جنگ [2]
وبلاگ جانبازان شیمیائی ایران [6]
هیئت رزمندگان اسلام خوی [2]
هیئت شهدای گمنام تبریز [3]
پایگاه اطلاع رسانی دولت [1]
حکایت به غربت نشینی
[آرشیو(29)]

» آرشیو مطالب
اردیبهشت 90
اسفند 89

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
.: شهر عشق :.
صل الله علی الباکین علی الحسین
دهاتی

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان




» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» موسیقی وبلاگ
Upload Music
Upload Music
> » طراح قالب

Upload Musicml>
Upload Music